گویا!

همهٔ نوشته‌ها در دستهٔ گویا!

And nice

منتشرشده 13 ژانویه 2012 بدست daftarchekhateratinternet

زمان سمینارهای ارشد نزدیکه و من هقته ای که میاد امتحان دارم و طبق معمول حال ندارم و …
چکنم؟ این سمینارهای ارشد شوخی بردار نیستن
آها و بوسه هفته دیگه دفاع داره و از قضا دو روز بعد دفاعش من باید گزارش سمینارم رو بدم و هزار تا چیز میز دیگه
من وقت به اندازه کافی دارم! نگران نباشم!

واقعا گویا!

منتشرشده 9 دسامبر 2011 بدست daftarchekhateratinternet

90/9/16 – سر کار !
آهنگ گوش کردن هم جنبه میخواهد، متاسفانه شواهد نشون میدن که من زیاد جنبه لازمو ندارم، همش میرم توی حس، الان دارم فکر میکنم رئیس من و دانیل توی ugly betty شکل و شمایلشون شبیه همه …
خدایا آخه چرا من اینجوریم؟ آیا من نیاز به زمان بیشتری برای عاشقی داشتم؟ واقعا که گلواژه … من که هیچ خاکی به سرم نمیریختم… نه اعتماد به نفسشو داشتم و نه امکاناتشو …. نه محیط اجازه میداد نه هزار کوفت دیگه … خدا بیامرزه شاملو رو زمانی که گفت من از مردن در سرزمینی میترسم که … بقیه اش دقیق یادم نیست، نقل به مضمون اینه که خلاصه ملت نمیتونن همدیگه رو در حال ل. ب دادن ببینن و حالشو ببرن.
حالا خوبه خدا رو شکر بوسه هست به خدا و منو دوست داره و نیازهای عاطفی فعلی ام رو رفع و رجوع میکنه، اصلا شاید دلیلش همینه، من از اون دسته آدمهای زیاده خواهی هستم که هر کار نکنن، بازم یه نقی دارم بزنم ولی مسئله اینجاست که من فکر میکنم دیگر فرصتی برای تجربه اون هیجانها نخواهم داشت، و فرصتیه که از دست من رفته و جوانی که گذشته و خب الان بوسه هست و خب ایشالا تا آخرش هست چون ما دوست داریم زیر دست مردامون بریم به خاک… بنابراین میبینید که فرصتیه که از دست رفته…
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
چه بی ربط، چون ما الان داریم میگیم که علی رغم سلوک انگار ما بازم دلمون پرسه میخواد!
تعجب میکنم از داریوش و بقیه بروبچ الان عشقولانه میخونن، 5 مین بعدش در غم هجران و دوری سر و صدا میکنن، شخصا نظرم اینه یه قانونی بذارن خواننده ها فقط راجع به چیزی که تجربه شو دارن، بخونن منظورم اینه که واقعا حسش کردن آخه نمیشه که ما میریم توی حس باید یه اعتمادی باشه که طرف حالا جدا از پروفشنال بودن یا نبودن حداقل به صورت یک انسان نرمال احساس کرده باشه چه خبره … و حالا راهکار بده …
دارم میرم دعا کن برنگردم …
چرا آخه؟

حسرت

منتشرشده 7 دسامبر 2011 بدست daftarchekhateratinternet

بانوی موسیقی و گل …
گاهی حسرت میخورم، البته تا جایی که امکانش باشه به این مسئله فکر نمیکنم اما گاهی حسرت میخورم به اینکه مملکت چه پتانسیل هایی داره ولی الان در چه شرایطی هست، یکم رنگ توی تلویزیون کمترین حق ماست … من قصدی برای ترک وطن ندارم اما حق میدم به اونهایی که میرن و ناراحتم برای غم غربتشون و ناراحتم برای کسایی که میمونن و دستشون به چیزهای کوچیکم نمیرسه … من به اینکه صورتی بپوشم توی خیابون خیلی فکر نمیکنم و خیلیم براش ناراحت نیستم اما آدم هایی هستن که دلشون میخواد و حق طبیعی شونم هست … یا چقدر دلم میخواد یه فیلم خوب و شاد بسازن برای ما مردم… مثلا ugly betty! در حال حاضر در جوگیری حاصل از دیدن این سریال به سر میبریم … کاش میشد بوسه هم ببینه اینا رو … چکنم که زیرنویس نداره.
از اینکه عنوان نوشته این باشه زیاد خوشم نمیاد ولی در حال حاضر عنوان دیگه ای به ذهنم نمیرسه!
پینوشت: پس من کی شروع میکنم که فرانسه یاد بگیرم؟

و اینک قدرت عشق

منتشرشده 3 دسامبر 2011 بدست daftarchekhateratinternet

اصلا چرا من فکر میکنم این سفرها و رفت و آمدها منو از پا میندازه و پیرم میکنه؟ مامانم در این امر بی تاثیر نبوده چون از سر دلسوزی و محبت میگه دختر تو برای چی خودت رو پیر میکنی؟ دردش تو سر خود من، خب چکار کنه؟ از دیدگاه خودش اون راست مگه آما آما من تصمیم خودم رو گرفتم، از امروز من با این رفت و آمدها روز به روز جوونتر مشم، چرا چون اینا نماد عشق منن، عشق من برای دیدن بوس (هاهاها قضیه بوس و بوسه!)، عشق من برای دیدن پدر و مادر عزیز و مهربونم و برای دیدن همه کسایی که در اون شهر آروم و کوچیک هستن و دوستشون دارم، عشق من برای درس خوندن، به امید اینکه بهم کمک کنه تا به زودی زود بیزینس خودم رو راه بندازم، کارآفرین باشم و دست چند نفر آدم دور م برم رو هم بگیرم و اینکه بوسه جایی داشته باشه که مدیریت کنه. من با عشقی عمیق به همسرم، پدر و مادرم، خواهر و برادرم،فامیل و همه و با عشقی عمیق برای اینکه آدم مفیدی باشم و کاری بکنم شایسته، لیاقتش رو دارم که روز به روز جوونتر و خوشگلتر بشم، به لطف قدرت عشقی که بهم توان میده محکم برم و بیام و خوشحال باشم… چهارستون بدنمم که سالمه الحمدلله … خدایا شکرت به خاطر همه چیز، به من کمک کن قدر همه نعمتهاتو، همه چیزایی که بهم دادی رو بدونم … از صمیم قلبم معتقدم که برام سنگ تموم گذاشتی، میدونی که راجع به بقیه هم نمشه قضاوت کرد، بسیار کار سختیه بیسیار! به هر حال من ممونتم از الان تا همیشه، بهم کمک کن که قدر نعمت هات رو بدونم و شکر نعمت به جا بیارم 🙂
پینوشت: And boose I miss you، و به لطف همین عشقه که در بالا ذکر شد، بنده فردا سوار بر قطار شده و پس فردا صیح به شکل کاملا سورپرایزی ایستگاه دهات شما پیاده مشم، میام که تاسوعا و عاشورا پیش تو باشم و سه شنبه شب دوباره دوون دوون بر مگردم میام ته تا مشقامو بنویسم، بیزینس از خودم به در وکنم، تز ارشد انجام بدم و پول جمع کنم که برم مالزی، رستوران فرانسوی، اگر خداوند مجال دهد انشالا تعالی!

What should I do?

منتشرشده 22 نوامبر 2011 بدست daftarchekhateratinternet

بنده مایلم تاریخ وبلاگم فارسی نشون داده بشه. چکار باید بکنم؟ من مایلم 10 سال دیگه که اینا رو میخونم بدون کی بوده حدودا!
همچنین مایل بودم یکم در مورد میان ترمم و آلرژیم به امتحان صحبت کنم و اینکه در بازی امروز spider solit… متوجه شدم شاید روش ایراد داره و باید استراتژی رو عوض کنم؟ اما کو حوصله! در هر حال من شکی ندارم که برای دکترا مشکلی پیش نمیاد. چرا؟ چون که ….