دلتنگی

همهٔ نوشته‌ها در دستهٔ دلتنگی

سرزمین من

منتشرشده 2 ژانویه 2012 بدست daftarchekhateratinternet

سرزمین من
خسته خسته از جفایی
سرزمین من
بی سرود و بی صدایی
سرزمین من
دردمند بی دوایی

سرزمین من دلم آتیش میگیره و به بوسه حق میدم. چکنم؟
البته من استادم در این زمینه فوری فراموش میکنم یعنی حواسمو پرت میکنم…
گوش کن نبنی مهربون من در 30 سال دیگه
امید من اینکه سرزمین من زمان تو شاد و آباد و آزاد باشه اگه ایشالا نفت و آمریکای شمالی و دوستان نادان بذارن

روزی که کنار تو گذشت

منتشرشده 9 دسامبر 2011 بدست daftarchekhateratinternet

جمعه 90/9/18
سلام
امروز میخواهیم دیروز را بررسی کنیم.
برای م…
م عزیزم، همونطور که میدونی دیروزم با تو گذشت و چون خیلی خوش گذشت، قصد داریم خاطره اش رو ثبت کنیم تا پایدار بماند. البته با سپری شدن دیروز این فکر به ذهن من متبادر شده که شاید دلیل اینکه من همش درگیر هیجان عاشقیم اینه که ما زمانهای fancy کمی رو با هم میگذرونیم و اگه مثل دیروز تو همش منو به جاهای خوشگل میبردی، من به این مسئله فکر نیمکردم. البته که تو سعی خودت رو کردی یعنی زمانی که مشد بودیم و همش بیرون بودیم که من یادمه هپی بودم. دیروزم که کلا با تو بودمم که کلا هپی بودم و به زمان از دست رفته فکر نمیکردم. بله شاید دلیل زمان از دست رفته این باشه که من اینجا خیلی خیلی تنهام. هانی بیا پیش من، بیا تا من به بهانه تو شیرینی درست کنم و همه رو خودم بخورم، تا با هم بریم رستوران های مختلف رو امتحان کنیم، بیا تا من تنها نباشم. بیا حیف این همه رستورانه ها! بعدم به هر حال لازمه که آدم پیشرفت کنه بالاخره، من اول باید همه رستورانهای جدید اینجا رو رفته باشم، تا بعد ادعا کنم مخوام برم پاریس رستوران هاشو ببینم و البته پنیر بخورم و so on.
خلاصه دیروز حدود ساعت 12 بود که در محل چهارراه ولیعصر به هم رسیدیم. بعد رفتیم هانی سر مطهری، اندفعه با ماشین رفتیم چون تو تنبل اون دفعه خسته شده بودی. من سالمون خوردم و تو هم گیر دادی به آلبالوپلو و ول کن نیستی! البته دروغ چرا آلبالوپلو خوشمزه ای بود. و البته جوجه … که باز زیاد اومد. ابنبار اگر خواستی زیاد چیزی سفارش بدی، علی رغم میل باطنیم جلو مردم، دعوات مکنم، همش هول میشی زیاد سفارش میدی، بعد خودت دو تا لقمه مخوری و من بدبخت باید جور بقیه شو بکشم. how nice I am really! خب بعد که غذامون تموم شده بود و داشتیم صحبت میکردیم و در حقیقت جا برای نشستن پیدا کرده بودیم، گارسون ها اومدن ما رو محترمانه بیرون کردن. خداییش مودب و باسیاست ملت رو بیرون مکنن!nice! بعد رفتیم کافه کاغذ در حقیقت بری نشستن!قهوه فرانسه و هات چاکلت… و بعد سرگردانی در خیابانهای تهران البته اول رفتیم امامزاده صالح تا من نماز بخونم، تو هم استراحت کنی. ها ها ها یادته دنبال مکان میگشتیم! و بعد تندیس و قهوه و کیک در الیزه و … صورتحساب 25 تومنی به نظرم خوب بود، انتظار بیشتر از اینا داشتم. ولی نوشیدنی هاش واقعا چیز خاصی نبود، حتی به نظرم فراپاچینو خودم بهتره اما کیکه ناقلا خوشمزه بود. قصد داشتم یکبار دیگه جه صرف کالاماری و خرچنگ خدمت برسم که دیدم تو منوشون نوشته به دلیل شئونات اسلامی از سرو کالاماری و لابستر معذوریم. مسخره ها واقعا که خب بقیه اش که همه جا هست، فیله مینیون و مرغابی پرتقالی و … این دو قلم سخت گیر میومد اینم از منوشون حذف شده…Damn it! هانی عزیزم، آها وسط مسطاش من تندیسو متر کردم، تو هم سنگرتو پشت در اردک آبی. کلی خوشحال شدم که دیدم گوچی هست آما آما خانومه پررو میگه نه خانوم کپی برابر اصل درجه یک، من واقعا متوجه نمیشم این کپی برابر اصل درجه یگ چه معنی میده؟ بالاخره یا گوچی هست یا نه! من البته حدس میزدم گوچی توی ایران نیاد، حتی همون آمریکا هم گوچی یه چیز fancy هست. ولی خیا انقدر دیگه پررو نباشن 310 تومن برای گوچی تقلبی، مگه ملت احمقن؟ من که میرم پاریس یا مالزی میخرم.
و بحث مفصل ما در الیزه … و البته من متوجه شدم که حق با توست، موقعیتی که برای ما فراهم شده، حالا خجالت میکشمو و روم نمیشه و اینا یعنی چی ؟ پس من میرم پیش استادم راجع به بیزینس صوبت میکنم و البته به داده کاویم زنگ میزنم. به امید 3 سال دیگه که من ماهیانه 100 میلیون تومان سود خالص داشته باشم. واقعا ما چیمون از روسای آژانس های هواپیمایی کمتره …
خدابا مرسی، بوسه مرسی!
او راستی خدایبا قضیه کارآفرینی تو ذهنت باشه، یک عالمه آدم منتظرن تا این مسئله رله بشه!
Thank you so much
پینوشت: در حالی این مسائل شیرین را مینویسم که یکشنبه کله سحر ساعت 7:30 میانترم دارم و از 8 اسلاید موجود تنها یک عدد را خوانده ام و دلیلش این است که انگیزه ندارم! استاد محترم ترم پیش به نسبت خوبی نمره ها رو روی هوا داد. Good for tania, bad for me and maryam!

بازم تو و بارون

منتشرشده 27 نوامبر 2011 بدست daftarchekhateratinternet

شبا مستم ز بوی تو
خیالم کو ز روی تو
خرامون از خیال خود
گذر کردم ز کوی تو
بازم بارون زده نم نم
دارم عاشق میشم کم کم
بذار دستاتو تو دستام
عزیز هر دم، عزیز هر دم
گناه من تویی جادو
نگاه من تویی هر سو
مرو از خواب من بانو
تویی صیاد، منم آهو
شب تنهایی زارو
کسی هرگز نبود یارو
خراب یاد تو بودم
تو بردی از نگات ما رو
بازم بارون زده نم نم
دارم عاشق میشم کم کم
چه شعری ماشالا! چه آهنگی هزار ماشالا! از وبلاگ هانی جونی شنیدمش، حالا دیگه نمیتونم بیخیال بشم. آروم آروم میاد روی دلم میشینه و باعث میشه دلم برات تنگ و تنگتر بشه… همسر عزیز و مهربون من که انقدر لوس هستی و حاضرم نیستی قبول کنی. عزیزم چقدر خوب شد که من ایمانم رو به تو از دست تدادم و همه چیز خوب شد. من که الان در خوشبختی مطلقم فقط وقتی تو ناراحت میشی منم ناراحت میشم والا اصلا برای من مهم نیست که تو حالا کار نداری. البته آرزو میکنم زودتر کار دلخواهتو پیدا کنی، حتی برای فرشته ات هم نامه نوشتم ولی به هر حال من شخصا 100 درصد هپی هستم.
حلاصه میکفتم من برای همین نصف روز انقدر دلتنگ تو شدم که تصمیم گرفتم یک دسته دلتنگی باز کنم و چون این دوری ها حداقل تا یک دو سال دیگه ادامه داره، دلتنکیهام رو در این مکان مقدس ثبت می کنم.
عزیز هر دم ….
عزیزم من چکنم که تو انقدر صاف و ساده ای و بر خلاف من که کلی پیچ پیچیم تو زود عکس العمل نشون میدی… و انقدر خوبی که برای همه میری بعضی چیزا رو تعریف میکنی. من چه کنم که تو انقدر اروپایی بزرگ شدی؟
بازم بارون زده نم نم
افسوس و 100 هزار تا دریغ که تمرین CNM رو ننوشتم، و باید برم بنویسمش و نمازم هنوز نخوندم والا تا خود 8:30 که آژانس بگیرم بیام ایستگاه قطار، برگردم بیام خونه، همینجا مینشستم و بازم بارون گوش میکردم.