منتشرشده 27 ژانویه 2014 بدست daftarchekhateratinternet

عشق آخر من

اولین عشق راستین و دور از بچگی من

همسر عزیزم 

چکار میکنی با زندگی من 

برای منی که جز شادی تو چیزی نمیخوام 

گاهی خوب ماندن و درک کردن سخت میشه خیلی سخت 

Wise men say …

توی این لحظه ها که من منتظر برگشتن تو نشستم و به همه ظلمی فکر میکنم که طی سالیان بر تو رفته پسر عزیز من 

برای تویی که مامانت خوب تربیتت کرده صادق مهربان و وفادار بزرگ و مقتدر 

1392/10/27

منتشرشده 17 ژانویه 2014 بدست daftarchekhateratinternet

ماه هایی که گذشت خیلی شاد و خیلی تلخ کنار هم گذشت

چه دعواهایی که با همسر قهرمانم نکردم … چه اشکهایی که نریختم … مثل الان

چی بگم از این روزها

ملیحه اومد و رفت

حسن مشغوله داره سعی میکنه مشکلات مملکت رو که ماشاا…

یک عالم بیبی به دنیا اومدن

بیبی قهرمان من هم اگر مونده بود، الان دیگه به دنیا اومده بود …

5 امین سالگرد ازدواجم هم اومد و رفت …

کارم … گاهی خیلی به رفتن فکر میکنم .

شکر خاله هم بزرگ شده کولاک شکر

ظریف قلقلی هم خوبه مادرش که ویلچرش رو هل میداد فوت شد خدا بیامرزتش ما تسلیت میگیم

گاهی خیلی خیلی تنهام

بیشتر وقتا

همسر قهرمانم هم تنهاست

نمیدونم تنهاست یا اینجوری میگه که منو آزار بده

یادته my e-bf میگفت اگه الان نتونی منو خوشحال کنی چه جوری میخوای بعدا منو خوشحال کنی

من متوجه شدم واقعا انگار بلد نیستم چکار باید بکنم برای اینکه یه مرد رو شاد کنم

یعنی دو حالت داره یا واقعا من بلد نیستم یا مردایی که به تور من میخورن خیلی خرن

البته که as usual  خوشحالی خیلی عالیه حداقل برای من

ب میگه که برای اونم خیلی عالیه ا… اعلم!

 

یاد باد آن روزگاران

منتشرشده 28 اکتبر 2013 بدست daftarchekhateratinternet

    امروز که داشتم تلفنی با ام حرف میزدم (زنگ زده بودم که دستور ترشی مامانش رو بگیرم) بخشی از خاطرات خوابگاه رو یادم آورد اینکه سال آخرلیسانس که ماشاا.. قرار بوده کنکور ارشد بدیم، بعد از اینکه یه سری یه دبه بزرگ ترشی رو تموم کردیم من تصمیم گرفتم مستقل بشم و از اون به بعد شروع کردم ترشی انداختن … ا.. اکبر بیخود نیود اون سال اصلا قبول نشدم م میگفت اصلا صبر نمیکردیم برسه صرفا یه مقدارگل کلم و ادویه و سرکه الکی نبود که انقدر اعصاب معصاب نداشتیم … بد پ شده بودما !!!!  بعد م میگفت یادته چقدر ماکارونی درست کردیم با این ترشیها خوردیم… من این تیکه رو یادم نبود ولی یادم بود سال چهارم که بودیم منصوره یه دبه گنده ترشی خیلی تند، یعنی خیلی خیلی تند گذاشته بود، بعد همه رو با هم کمک کردیم خوردیم بازم با ماکارونی و بعد من هی جوش زدم :دی 

انگار مجبور بودم!

آخی یادش بخیر 

 

Reunion

منتشرشده 4 اکتبر 2013 بدست daftarchekhateratinternet

3 or maybe 4 days ago, let me think it was exactly Tuesday, I did the reunion with my ex-BF through Facebook (it was something about business). And I wonder how calm and happy I am. I did not think the reunion in past 2 days at all! I noticed that this morning. I am happy. See my lovely husband came from somewhere that I did not expect and filled my heart with love and peace and happiness and confidentiality and made me proud and honored and every day I see through my eyes how God helps us and life become sweeter and sweeter. Sure we had our bad days and still we may have as it is the life but in all …. that was good and I am so happy that he I meant my ex BF is happy too. 

I really love to invite you to a happy song but unfortunately I’ve heard this song this morning and I loved it, it even made me wanted to be single again and have some love failure and sing the song for my broken heart so here you are …

دل من یه روز به دریا زد و رفت 

ارحام صدر باندازه منارجنبان شناسنامه اصفهان است

منتشرشده 17 سپتامبر 2013 بدست daftarchekhateratinternet

ارحام صدر باندازه منارجنبان شناسنامه اصفهان است

نقل از فیسبوک https://www.facebook.com/sorayya.rasekh

اصفهان را نه فقط به میدان نقش جهان وزنده رودش، نه فقط گز پسته ای و نه شکرپاره مرداد ماهش، که با نام «رضا ارحام صدر» این شکرپاره هنر نیز معروف است. هنرپیشه ای حاضر جواب و مبتکر که روی صحنه تئاتر می توانست خارج از سناریو و پیسی که روی صحنه بود، فی البداهه از خود ابتکارهائی را هرشب به آن بیافزاید و به همین دلیل اگر چند بار به دیدن نمایشنامه ای که او همیشه در آن نقش اول را داشت می رفتی، با نوآوری هائی از تماشاخانه بیرون می آمدی.
نمایشنامه هائی که اگر خود نمی نوشت و دیگری بر کاغذ می آورد، او بر تنظیم و نگارش آن دست داشت تا جان مایه آن را علیه خرافات، علیه بی عدالتی ها و آغشته به تکه پرانی های کم مثال اصفهانی کند. هرگاه فرصت می یافت در بازار و خیابان و محله های اصفهان می گشت و با مردم ارتباط می گرفت تا هنرش از آنها جدا نیفتد.

همین بود که عمری را روی صحنه با مردم خندید و گریست. او با مردم زندگی می کرد. حضور او روی صحنه، حضور مردم اصفهان در برابر هم بود. همین خمیرمایه بود که موجب می شد گاه نمایشنامه ای که به صحنه برده بود 9 ماه تمام بر صحنه می ماند و گوشه و کنار ایران مردم برای دیدن آن به اصفهان می آمدند. بارها خواستند و امکاناتش را هم برایش فراهم ساختند تا به تهران کوچ کند و نمایشنامه هایش را در آنجا به صحنه ببرد، اما او نرفت و نپذیرفت. می گفت و میدانست که تئاتر او بخشی از شناسنامه اصفهان است و باید در اصفهان بماند. گاه حضور تماشاچیانی که از شهرهای دیگر به اصفهان آمده و در سالن تئاترش نشسته بودند، تکه هائی را فی البداهه به پیسی که اجرا می شد می افزود و این از ابتکارهای فراموش نشدنی او بود.

شبی، در آن سالهای پیش از انقلاب، وزیر نیرو که بطور اتفاقی در اصفهان بوده به تئاتر ارحام می رود. ارحام که متوجه حضور او در میان تماشاچی ها می شود، همان بالا، روی صحنه بند می کند به گرانی برق. بقیه هنرپیشه هائی که روی صحنه بودند مبهوت می مانند چه کنند و چه بگویند که در همین لحظات مردم به پا می ایستند و آنقدر برایش کف می زنند که نمایشنامه برای چند دقیقه ای متوقف می شود و دوباره از سر گرفته می شود. وزیر که به پایتخت بر می گردد و اعلام میکند برق فعلا گران نمی شود زیرا مردم راضی نیستند!

ارحام، همه آنچه را از فلسفه در دانشگاه و هنرپیشگی در انگلستان آموخته بود به اصفهان آورد و به روی صحنه برد.

درعالم هنر ارحام صدر به اندازه «چهل ستون» شناخته شده بود، بطوری که وقتی «نورمن ویزدم» کمدین انگلیسی برای دیدار ارحام به تئاتر او در اصفهان رفت، با آن که فارسی نمی دانست اما از روی حرکات دست و گردن و تغییراتی که به صورتش می داد نورمن را شگفت زده کرد و بارها او را به خنده انداخت. و در پایان نمایشنامه نیز خود به روی صحنه رفت و ارحام را بوسید.

اولین صدایی که پس از تاسیس رادیو اصفهان در سال 1327 از رادیو پخش شد صدای ارحام بود . از آن زمان سالها در رادیو اصفهان به مهارت گویندگی می کرد. ارحام در چند فیلم فارسی هم بازی کرد که موفق ترین آنها «شب نشینی در جهنم» بود. داستان نزول خوارها و حاجی های بی انصافی که این دنیا را چاپیده و در آن دنیا سر پل حاجی بگیری، گیر کرده بودند. 

سال 1378 ارحام صدر در گذشت. و حال که در کوچه سینما سپاهان در چهار باغ، ویرانه آن تئاتر را می بینم غم عالم به دلم می نشیند. چرا ما با گذشته خویش چنین می کنیم؟

کمی هم از سابقه تئاتر از زمان های دورتر در اصفهان بدانیم. 

نمایش «روحوضی» از نمایش های قدیمی است که بجای صحنه تئاتر با پوشاندن حوض وسط حیاط خانه با تخته و قالیچه صحنه تئاتر برپا می شد و بازیگران به نوبت برای نقش آفرینی روی آن می رفتند و به همین دلیل می گفتند نمایش های «روحوضی» معروف است. درکنار نمایش های سرگرم کننده و ابتکاری که معمولا در عروسی ها و مجالس شادی اجرا می شد، نمایش های تاریخی مثلا یوسف و زلیخا , لیلی و مجنون و موسی و فرعون هم بصورت روی حوض اجرا می شد. و این روی دیگر تعزیه بود که اولی هر اندازه عاشقانه و یا طنز آلوده بود، دومی غمناک و گریه آور. 

«شیخ زنگوله پا» از نمایشنامه های طنز آلود و تاریخی روی حوضی است که در آن نگاه و نظر روحانیون درباره پوشش زنان با طنزی گزنده طرح می شد. در همین نمایشنامه ابتکاری، هنرپیشه ای که خود را به شکل آخوند در می آورد، زنگوله ای به پای خود می بست تا زن های بد حجاب باشنیدن صدای زنگوله از سر راه شیخ کنار بروند و چشم شیخ به آنها نیفتد. شیخ در همین نمایشنامه به زنها سفارش می کند که نگهداری از خروس و حیوانات نر و آب تنی در حوضی که ماهی نر در آن شنا می کند از گناهان کبیره است! 

از دیگر نمایش های روحوضی «حاج آقا سرمه ای» و «بقال بازی» و … بوده است. همین سنت دیرینه تئاتر در ایران و در اصفهان موجب شد تا شرح وقایع کربلا بصورت نمایش در آمده و نام آن شد تعزیه. تعزیه در دوران صفویه برای اولین بار و در میدان نقش جهان با نمایشنامه ای بنام «صحرای کربلا » اجرا شد. شاهان شیعه صفوی خود از بینندگان این نمایش ها و مشوق ادامه و گسترش آن برای تبلیغ تشییع بودند و خود از ایوان کاخ عالی قاپو تعزیه ها را تماشا می کردند.

منبع ما : پیک نت 

درد، بازم درد …

منتشرشده 5 آگوست 2013 بدست daftarchekhateratinternet

 …ممد نبودی 

واقعا هیچ توجیهی براش نیست… رئیس جمهور من هنوز توی حصره و معلوم نیست آخرش چی میشه … من هنوز نمیتونم هضم کنم قضیه رو … چهار سال گذشته

من رفتم رای دادم، رایم رو خوردن، بعدم رئیس جمهور مملکت رو گرفتن انداختن تو حصر خانگی! ا… اکبر.. چی میتونه بگه آدم